کد مطلب:259308 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:200

برترین اهل زمین
محمد بن سعید گوید: عمر بن فرج بعد از وفات امام جواد علیه السلام برای رفتن به حج به مدینه آمد. جمعیتی را از اهل مدینه - كه با اهل بیت پیامبر خدا صلی الله علیه و اله مخالف و معاند بودند - احضار كرد و به آنان گفت: مردی را برای من طلب كنید كه اهل علم و ادب و قرآن باشد، ولی دوستدار اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و اله نباشد تا من او را موكل تعلیم این كودك نمایم، او را مواظب این كودك قرار دهم تا از آمدن شیعیانی كه در اطراف



[ صفحه 65]



او می آیند و او را نگاهداری می كنند، جلوگیری كند.

مردی را به او معرفی كردند كه به او جنیدی می گفتند. جنیدی مردی بود كه نزد اهل مدینه در فهم، ادب، غضب و دشمنی نسبت به اهل بیت پیامبر خدا صلی الله علیه و اله سابقه دار بود.

عمر بن فرج او را خواست، از مال پادشاه، برای او حقوق سالانه مقرر كرد، مقدمات زندگی او را فراهم نمود، برای او تعریف كرد كه پادشاه به من دستور داده كه شخصی مانند تو را به این كودك موكل نمایم.

راوی گوید: جنیدی در قصر «بصریا» مواظب امام هادی علیه السلام بود. همین كه شب می شد درب را می بست و كلید را با خود نگه می داشت.

امام هادی علیه السلام مدتی را به همین حال به سر برد، دست شیعیان از دامن آن حضرت كوتاه شد، شیعه از گوش دادن به بیانات آن بزرگوار و قرائت در حضور آن حضرت محروم گردید.

محمد بن سعید گوید: من جنیدی را در روز جمعه ملاقات نمودم، سلام كردم و گفتم: این كودك هاشمی كه تو مراقب او هستی چه می گوید؟

دیدم قول مرا انكار كرد و گفت: چرا می گویی كودك هاشمی و نمی گویی بزرگ هاشمی؟!

آن گاه به من گفت: تو را به خدا سوگند می دهم! آیا در مدینه كسی را كه از من عالم تر باشد سراغ داری؟

گفتم: نه.

گفت: به خدا سوگند! من یك قسمت از ادبیات را كه گمان می كنم مبالغه ی كاملی در آن كرده ام برای آن بزرگوار می گویم و آن حضرت همان گفته های مرا طوری بر من املا و تعلیم می كند كه من از بیان او استفاده می نمایم و مردم گمان می كنند كه من به این برگزیده ی خدا علم و ادب می آموزم، ولی به خدا سوگند! كه من از آن حضرت علم می آموزم.



[ صفحه 66]



راوی گوید: من كلام جنیدی را به نحوی فراموش كردم كه گویا سخن او را نشنیده بودم تا این كه بعد از آن، دوباره جنیدی را ملاقات كردم. سلام كردم و از حال او پرسش نمودم. آن گاه گفتم: حال آن جوان هاشمی چگونه است؟

گفت: این حرف را نزن، به خدا كه او بهترین اهل زمین و بزرگوارترین خلق خدا است. چه بسا می شود كه آن حضرت می خواهد داخل شود من به او می گویم: تنظر حتی تقرأ عشرك.

آن بزرگوار می فرماید: كدام سوره های قرآن را دوست داری قرائت كنم؟

من یكی از سوره های طولانی قرآن را پیشنهاد می كنم. آن حضرت با سرعت تمام آن سوره را به طوری صحیح می خواند كه من صحیح تر از آن را از احدی نشنیده ام، نیكوتر از سرودهای داوود علیه السلام - كه آنها را ضرب المثل می زنند - تلاوت می كند.

راوی گوید: جنیدی گفت: این كودك پدرش در عراق از دنیا رفته و خودش در مدینه در بین این كنیزهای سیاه نشو و نمای می كند، این علم را از كجا آموخته است؟

راوی گوید: پس از چند روز دیگر كه جنیدی را ملاقات كردم، دیدم حق را شناخته و به امامت امام هادی علیه السلام قائل شده است.

هفت سال كه از امامت آن حضرت گذشت. معتصم عباسی در سال 227 هجری وفات یافت. در آن موقع امام هادی علیه السلام 14 ساله بود.

مردم بعد از معتصم با واثق بن معتصم بیعت كردند. مدت 12 سال از امامت امام هادی علیه السلام كه گذشت واثق در سال 232 هجری مرد و مردم با متوكل بیعت كردند.